دوشنبه 92 مرداد 28 , ساعت 2:38 عصر
الهی ! نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی "
خــــداونـــدا ...
هـمانـا از تـو درخواسـت میکـنم به مهربانــیـت که همه چـیز را فـرا گرفـته
و به نـیرویــت که بـدان هـمه موجــودات را مقـهـور سـاخـته ای
و هرموجــودی د ربـرابـر آن خـوار و خاکـسـار گــشــته
و به جـبرّوتــت که بـدان بـر هـمه چــیز چــیره شــده ای
خــــداونــدا ... بیـامـرز آن گـناهـانـم را که پـرده پاکـدامنی ها درَد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که عـذاب وکـیـفر فـرود آرد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که نـعمـتها را دگـرگـون سـازد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که اجـابـت دعـا بـاز دارد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که بـلا فـرو بـارد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که امید را قطع میکند
خــــداونــدا بیـامرزهر گـناهی که کـرده ام و هـر خـطـایی که از من سـر زده اسـت.
هـمانـا از تـو درخواسـت میکـنم به مهربانــیـت که همه چـیز را فـرا گرفـته
و به نـیرویــت که بـدان هـمه موجــودات را مقـهـور سـاخـته ای
و هرموجــودی د ربـرابـر آن خـوار و خاکـسـار گــشــته
و به جـبرّوتــت که بـدان بـر هـمه چــیز چــیره شــده ای
خــــداونــدا ... بیـامـرز آن گـناهـانـم را که پـرده پاکـدامنی ها درَد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که عـذاب وکـیـفر فـرود آرد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که نـعمـتها را دگـرگـون سـازد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که اجـابـت دعـا بـاز دارد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که بـلا فـرو بـارد
خــــداونــدا ... بیـامرز آن گـناهانـم را که امید را قطع میکند
خــــداونــدا بیـامرزهر گـناهی که کـرده ام و هـر خـطـایی که از من سـر زده اسـت.
نوشته شده توسط رنگی | نظرات دیگران [ نظر]