سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! به من بینش در دینت و فهم در حکمتت و فقه در دانشت عطا فرما . [امام زین العابدین علیه السلام]
 
یکشنبه 93 فروردین 17 , ساعت 10:18 صبح

 

اشک بر دل ، خون بر دیده آمده ..

بال بسته و دل زخمی به جمع شقایق های پرپر آمده ..

شیدای روزهای از دست رفته به مرور خاطرات عاشقی آمده

 مهر سکوت بر لب زده با دریایی از خون به سوی یاران آمده ...

هفت سین سفره را رها کرده به گرد هفت سین جبهه آمده ..

سنگر و سیم خاردار و سر نیزه را بر چشم با خاطراتی مانده از سالهای حماسه آمده

نخل های سر بریده را تعظیم اشک می کند و به صدای خروش اروند زمزمه های

خفته در دل مواجش را مروری از باران چشم می کند ..

به دنبال پلاک های آشنا از شب های عملیات

 افق را بی صدا مهمان غم خود می کند ..

در جستجوی یافتن گمشده ی خود خاک تفتیده را به نگاه حسرت می جوید و

از گرمای خورشید راز ماندگاری نخل های سوخته را می پرسد ...

از اشک چشم وضوی عشق ساخته با پای برهنه دل را به منزلگاه خود می برد

صدای بال زدن پرنده های  عاشق مدهوش دشتش نموده و

 عطر حضور شقایق های پرپر دلش را به هوای پرواز  به آسمان می برد ..

چشمانش را به سیلاب اشک می شوید و

 گونه هایش را بر خاطراتی از جنس پر کشیدن تکیه داده

 زانوی غم جدایی از یاران در بغل گرفته و

به بالهای اسیر در بند دنیایش پر کشیدن می آموزد ..

 بوی دود و باروت  و طنین الله اکبر شب های عملیات

وجود بی قرارش را غزل خوان شعر شهادت می کند  ..

ایستاده بر بلندای قله ی آزادگی پیوستن به جمع پرستوهای رها را با بیتی از تمنا

طلب جان می کند ..

 خسته از غبار چشم ها  ، بر خاک جبهه سجده ی جان می کند ..

وجب به وجب دل تقتیده ی دشت جنون را به احترام گلهای در بر گرفته ی خود

 با گلاب جان عطر افشانی می کند  ..

 دل در دریای خاطرات غرق نموده اشک حسرت بر شبنم دل می زند ..

 جا مانده از خیل سبکبالان عاشق است و

عطر شهادت را در فراسوی افق جستجو می کند

و چه غم سنگینی است به یاد آوری لحظات پر کشیدن پرستو های سفر عشق و

در نیمه ی راه ماندن دردی به وسعت تمام عمر دارد ...

حزن دل را به چشمان خود گذاشته  ..

سر بر خاکی می گذارد که مجنون آرامیده های خویش است و

 زمزمه ی می کند ندای جان را در اشک بی صدا   ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ