سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همنشین پادشاه همچون شیر سوار است ، حسرت سوارى او خورند و خود بهتر داند که در چه کار است . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 93 تیر 19 , ساعت 8:38 صبح

       

     زمین از نم نم باران باز اولین کسی بود که بوی باران به خود میگرفت ...

     یکی باران را دوست داشت ولی از پشت پنجره ای کوچک ...

     دیگری هم باران را می خواست ولی زیر سایه چتری که در دست داشت ...

     یکی دیگر حراس داشت از باران ، می ترسید ، میدوید به هوای پناه خانه اش ...

     آن یکی از ترس باران ، حتی برای لحظه ای ، می خزید به زیر آشیانه ای ...

     اما یکی عاشقش بود ، همدم و مونسش بود ، آرام دل و جان و روحش بود ....            

     تا شنید آواز باران ، دست هایش را گشود ، زیر آسمان شب ، رو کرد به آسمان

     خبر از ماه و ستاره نداشت ، اما ... اما هم صحبت قطره های باران شد

     خیس شد ،  در عوض دیگر جان و روحی تازه داشت ...!

     عاشق بود ... عاشق باران

     به قول سهراب :

      چتر ها را باید بست .................. زیر باران باید



لیست کل یادداشت های این وبلاگ