چندی پیش مشغول صحبت با یک پسر بچه دوازده ساله بودم و حس کردم که او نسبت به خودش احساس خوبی ندارد، وقتی موضوع را با او در میان گذاشتم حرفم را تایید کرد و گفت: من یک شکست خورده هستم " و این تصویری بود که او از خودش در ذهن داشت. حال این سوال مطرح می شود که مسبب کیست؟ معلم، پدر ، مادر یا بچه های مدرسه؟ وقتی تفکر او در سن دوازده سالگی چنین است برای شانزده سالگی و بیست سالگی از او چه انتظاری می رود؟
روانشناسان در این مورد از اصطلاح " اثر آینه ای" استفاده می کنند و معتقد هستند که نوع تفکر انسان درباره خود به این بستگی دارد که او تفکر و گفتار دیگران را در رابطه با خود چگونه ارزیابی می کند. بنابراین هر انسانی در رفتارهای خود شخصیتی را منعکس می سازد که به عقیده او مطلوب دیگران است. کودکی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم بازنده خطاب می شود، به خود برچسب بی لیاقتی می زند و با این خود برچسب زنی" شکست های آینده وی تقریبا تضمین می شود زیرا کودک دیگر توقعی جز شکست ندارد. وچون شکست را انتظار می کشد دیگر در کارهایش جدیت و علاقه لازم را نشان نمی دهد و طبیعتا با شکست روبرو می شود و آنوقت می گوید: ببین! من که گفتم از عهده اش بر نمی آیم.
این توقع شکست، تنها خاص کودکان نیست بلکه در مورد تمام زن و شوهرها، والدین و کارمندانی که مرتبا توسط مخاطبان و روسای خود به زمین زده می شوند نیز مصداق پیدا می کند. ما باید به خود گوشزد کنیم که صرف تلاش کردن، پیروزی و موفقیت ما را در هر زمینه، به طور خودکار تضمین نمی کند. و وقتی خود را متقاعد ساختیم، می توانیم مفهوم واقعی بردن و پیروزی را برای فرزندان و دوستان خود به نمایش بگذاریم.
ما بخاطر علاقه ای که به فرزندان خود داریم فکر می کنیم که باید بطور مداوم مراقب آنها باشیم، بدون وقفه به تصحیح رفتارهای آنان بپردازیم و همیشه بر کارهایشان نظارت داشته باشیم و این می تواند این احساس را در کودک بوجود اورد که والدین او همیشه دنبال پیدا کردن اشتباهات او هستند.
بعضی وقت ها معلم ها، والدین، زن و شوهرها، کارفرما ها و حتی دوستان نزدیک، ممکن است جملات رکیکی را در برابر مخاطبان خود بکار ببرند و چون اغلب ما انسان ها بسرعت این گونه جملات انتقاد آمیز را ضبط می کنیم تاثیر این جملات بر ما می تواند بسیار مخرب و ویرانگر باشد. منظور، امتناع از بیان انتقادات سازنده و مفید نیست اما گویی همه ما از نگرشی برخورداریم که به ما می گوید: وقتی کسی کاری را بدرستی انجام می دهد دیگر نیازی نیست که او را تشویق کنیم. ما فقط باید بدنبال نقاط ضعف و گوشزد کردن مداوم او باشیم.
شاید دوره کودکی برای شما همانند یک کابوس گذشته باشد و در نتیجه شما با یک تصویر ذهنی بیمار رشد یافته باشید. از سوی دیگر چه بسا در یک جو خانوادگی نسبتا بهنجار پرورش یافته باشید و با این حال به علت فقدان تشویق ها و توجه نا کافی از سوی اطرافیان خود که لازمه بناسازی حس اعتماد به نفس است، باز هم دارای یک تصویر ذهنی ضعیف و بیمارگونه باشید. بعضی از والدین از تشویق فرزندان خود امتناع می ورزند زیرا فکر می کنند که تشویق ، باعث از خود راضی شدن و تکبر بچه ها می گردد و بدین ترتیب فرزند خود را از تحسین و تشویق محروم می سازند. غافل از اینکه چنین کودکی با یک تصویر ذهنی رشد نیافته و ناتوان پرورش خواهد یافت.
شایدیک فرد بخاطر یک شکست و ناکامی در سن هفده سالگی اطمینانی را که به خود داشته را از دست داده است، این شکست با توجه به تاثیر گذاری منفی ای که برتفکراو می گذارد، مانع از تلاش هایش می شود و در واقع یک ندای درونی به فرد می گوید: "تو از عهده اش بر نمی آیی، تو شکست خواهی خورد و ...
روانشناسی از این ندای منفی درونی با عنوان (( خرابکار درونی )) یاد می کند. نکته جالب توجه درباره این ندای درونی منفی این است که انسان با توجه و دقت بسیار به آن گوش می سپارد و به آن اقتداری می بخشد که شایسته آن نیست.
قدری بیشتر به این جمله بیندیشید: وقتی کسی سعی می کند شما را تحقیر کند، مورد اهانت قرار دهد و غرورتان را جریحه دار سازد، حرف های او تا زمانی می تواند بر شما تاثیر داشته باشد که خود شما آنها را پذیرفته و بدانها اقتدار و اعتبار بدهید. اگر از یک تصویر ذهنی ضعیف برخوردار باشید، به احتمال زیاد این تحقیر ها را می پذیرید. وقتی نگرش شما در رابطه با خویشتن نگرشی بدبینانه باشد، وقتی بخاطر فضای کوچکی که در این سیاره اشغال کرده اید، احساس گناه داشته باشید، آنگاه اهانتها را می پذیرید و به دیگران اجازه می دهید که با تحقیرهای مداومشان عواطف، احساسات و اعتماد به نفس شما را به نابودی بکشاننند. اما همه اینها به شرط آن است که خود شما به دیگران اجازه دهید که تحقیرتان کنند، همه اینها بسته به موافقت شماست.
فرآوری : نوریه نوچمنی