از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 94 بهمن 8 , ساعت 7:55 صبح
در ساحل زندگی قدم می زدم همه جا دو رد پا دیدم ،جای پای من و خدا،به سخت ترین لحظه ها که رسیدم فقط یک رد پا دیدم،گفتم خدایا مرا در سخت ترین لحظه ها رها کردی؟ندا آمد تو را در سخت ترین لحظه هایت به دوش کشیدم.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ