سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی گمان در سوره حمد، کلماتی جامع ازخیر و حکمت در امور دنیا و آخرت گرد آمده است که نظیر آن رادر هیچ کجا نمی توان یافت . [امام رضا علیه السلام]
 
چهارشنبه 92 خرداد 29 , ساعت 9:41 صبح
اشک ِ انتظار

 

 

به انتظار آمدنت روزها رابه انتظار  نشسته ایم ...


 چلچراغی از عشق و امید را سر هر کوچه و چهار راهی روشن کرده ایم که


 بیایید و به انتظارهایمان پایان دهید ....


 با اشک خود چلچراغها را غبار روبی می کنیم و محافظانی از عشق خود بر آنها نهاده ایم تا


توفان شبهات  به راسخیت آن خللی وارد نکند ....


برای در امان بودنت نذر ها کرده و صلوات ها فرستاده ایم ....


هر روز برای سلامتیت صدقه داده و بوی خوش صلوات را در عِطر خوش اسپند پیچیده


 در آسمان شهر می پراکنیم تا عطر آمدنت دلها را هوایی کرده و


عشق به وجودت را در خاطره ها زنده نگه دارد ......


از هر قاصدکی که از راه می رسد سراغی و نشانی از آمدنت را می گیریم و


 پرواز کبوتران در اوج آسمان را به نظاره نشسته تا فرود آیند و


 خبری از آمدنت را در نغمه های خود زمزمه کنند ...


دل هایمان بی تاب لحظه ای آمدنت شده است ...


 لحظه ای که تو بیایی و واژه های ناب را معنا کنید....


 واژه هایی که در گذر زمان بی معنا گشته و مفهوم خود را فراموش کرده اند ...


 چشم انتظاریم که بیایید و واژه ی مهربانی را معنا بخشیده ... وفا را تفسیر کرده ،


 دین محمد (ص) را زنده نموده و عبودیت را در عبادتی خالصانه به تصویر بکشی ...


چشم انتظاریم که بیایید و سردی را از خورشید گرفته و به نورش جانی دوباره ببخشی ....


غم را از چشمان ستارگان زُدوده و پهنه ی آسمان شب را


 آرامشگاه چشمان منتظر و خسته ی ماه قرار دهید ...


چشم انتظاریم که بیایید تا شادی را در نغمه ی کبوتران سبکبال نشانده و


 در افق دور دست لبهای فرو افتاده از غم را به لبخندی از شوق  بگشایی ...


بیایید و عشق را در مکتب عاشقیت خود به شاگردی پذیرفته و دل ها را به نور خود جلای باطن دهید ...


دلم این روزها بی تاب لحظه ای آمدنت است ...


روزها را در گذر ثانیه ها با اشک به انتظار می نشینم که تو بیایی و سردی اشک را با دست


های گرم خود از روی گونه های یخ زده ام پاک کنید ...


برای آمدنت غبار دل را با اشک چشم می شویم تا لایق حضور نور وجودی تو گردد ..


می خواهم از تپش قلبم که انتظار آمدنت را  دیر زمانیست که در تپیدن دارد و


 اضطراب  و هیجانی که وجودم را در بر گرفته طوفانی بسازم تا


ابرهای دلتنگی فاصله را که با بی مهری خود ایجاد کرده ام به کناری زده و


 گرمای وجودت را مژده بر عالمیان دهد ...


عشق آمدنت را در عشقی از نور به نظاره نشسته ام ...


 یاس های امید انتظارم را یکی یکی در جای جای جاده ی انتظار قرار داده تا


 قدومت را به وقت آمدن گلباران کرده و عطر خوش آمدنت را بر آسمان دلها بپاشند ...


این روزها آمدنت را با اشک چشم به انتظار نشسته ام


 تا در زلالی وجودش و شفافیت مهرش و غلطانی آرزوهایش


 امید به آمدنت را به نظاره بنشینم ....بیامهدی شب هجران سحرکن.یاصاحب الزمان ادرکنی

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ