سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در شگفتم از آن که نومید است و آمرزش خواستن تواند . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 92 مرداد 28 , ساعت 2:47 عصر

من یک جانباز شیمیایی هستم

 

می خندم، می گویم، سکوتم شبیه همه است

اما دردی در بدن دارم؛ تمام استخوان هایم درد دارند

نگاه می کنم، می نویسم، می خوانم

علیرغم سن نه زیادم، به سختی برمی خیزم

با خانواده به گردش می روم

ولی کمرم مثل یک کهنسال با درد راست می شود

صبح زود سرکار حاضرم و با همکاران مشغول فعالیت

عصرها ستون فقراتم دردی جانکاه دارند

همه مرا می ستایند به خاطر سرحال بودنم

سرفه های خشک گاه و بی گاه، امانم را بریده است

راضیم و به گذشته ام افتخار می کنم

من یک جانباز شیمیایی هستم




لیست کل یادداشت های این وبلاگ