سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که دوام دارد ، به از بسیارى که ملال آرد . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 92 شهریور 6 , ساعت 8:23 صبح
راه های مقابله با سرکشی زبان

  وقتی حال همه را یکی یکی می‌پرسد، نوبت به گلایه و شکایت بقیه می‌رسد، همه می‌گویند که حال و احوال‌شان به این بستگی دارد که او چه‌طور رفتار کند، پس باید حواسش باشد و خوب هوای‌شان را داشته باشد... کار یک روز و دو روز هم نیست، هر روز صبح این داستان بین زبان و اعضای دیگر بدن تکرار می‌شود... (برداشتی از حدیث امام حسین (ع) )
در این شماره از گزارش خراسان قرار گذاشتیم برویم سراغ چندتا از گناهان زبان که شاید بیشتر از بقیه، داد همه را درآورده است. ببینیم که دقیقا چه چیزهایی هستند و چطور می‌شود جلودارشان بود...
دروغ که شاخ و دم ندارد!
سخنی است که راست گفته نمی‌شود. حقیقتش گفته نمی‌شود. مقصود اصلی‌اش گفته نمی‌شود.
دروغ که بزرگ و کوچک برندارد!
شده است مثل آب خوردن! چپ و راست دروغ می‌گوییم. به قول معروف دیگر یک روده راست هم توی شکم‌مان پیدا نمی‌شود! دیر از خانه راه می‌افتیم، دیر سر قرار می‌رسیم و بعد گردن ترافیک می‌اندازیم. می‌خواهیم از تاکسی پیاده شویم، حس و حالش را نداریم که ته جیب و کیف‌مان را بگردیم، خودمان را راحت می‌کنیم و می‌گوییم: نه متاسفانه پول خرد ندارم!
دوست‌مان پول قرض می‌خواهد اما چون سابقه‌اش خراب است دوست نداریم به او پول بدهیم، می‌گوییم:خیلی دوست داشتم کمکت کنم ولی متاسفانه ندارم. مامان می‌پرسد کجا بودید، می‌گوییم خانه دوستم،نمی‌گوییم که کل شهر را با دوست‌مان زیر پا گذاشته‌ایم! شوخ طبع جمع شناخته شده‌ایم و همیشه توی شوخی‌های‌مان اغراق هست! بدمان نمی‌آید بولف بزنیم تا بیشتر مورد پسند جمع باشیم. پیامک دوست‌مان را خوانده‌ایم، بعد که شاکی می‌شود چرا جوابش را نداده‌ایم، می‌گوییم: کدوم پیام؟ به جون تو نرسیده...
چاره کار کجاست؟
وقتی می‌خواهید دروغ بگویید اول خودتان را آرام کنید و چند لحظه واقعا به عواقبش فکر کنید. با خودتان بگویید اگر دروغ بگویم چه اتفاقی می‌افتد و چه تاثیری در زندگی من دارد، اگر راست بگویم چطور؟ شاید واقعا ارزشش را نداشته باشد؟!!
انگیزه‌های‌تان را مرور کنید؛ برای این‌که از ناراحتی خلاص شوید دروغ می‌گویید؟! برای این‌که دیگران به شما توجه کنند دروغ می‌گویید؟ برای این‌که به مقامی برسید حاضرید دروغ بگویید؟ برای این‌که به یک نفع شخصی برسید دروغ می‌گویید؟ یک رفرش روی انگیزه‌های‌تان بزنید، شاید دلیلی برای دروغ نگفتن هم یافت بشود!
خودتان را عادت دهید که حتی به شوخی هم دروغ نگویید. هر وقت به شوخی دروغ گفتید، برای خودتان تنبیهی در نظر بگیرید.همیشه راستی را به دروغ ترجیح دهید؛ حتی اگر به ضررتان باشد. این را برای خودتان ارزش کنید! آن وقت کم‌کم کاری نمی‌کنید که مجبور به دروغ‌گویی شوید...
با دروغ‌گو هم‌نشین و دم‌خور نشوید...
غیبت که شاخ و دم ندارد!
اگر درباره کسی چیزی بگوییم که دوست ندارد دیگران بدانند و اگر در او وجود داشته باشد که می‌شود غیبت؛ اما اگر وجود نداشته باشد می‌شود تهمت!
غیبت، همین نزدیکی است!
با رفقایمان دور هم نشسته‌ایم و برای خوش گذرانی، از آدم‌های توی جشن عروسی رفیق‌مان صحبت می‌کنیم. فلانی را دیدی چه لباسی پوشیده بود؟ اصلا بهش نمی‌آمد! بهمانی را دیدی چه‌جوری غذا می‌خورد؟ وای، آدم چندشش می‌شد. یا مثلا پشت سر دختر خاله‌مان می‌گوییم که چقدر لوس است؛ می‌گویند غیبت نکن، می‌گوییم غیبت نیست که؛ صفتش است. همسایه‌مان را توی اتوبوس می‌بینیم، بر می‌گردیم به خواهرمان می‌گوییم وای! چقدر چاق و بدقیافه شده بود. خواهرمان می‌گوید غیبت نکن! می‌گوییم غیبت نیست که جلوی خودش هم می‌گویم.
این یک مورد غیبت نیست!
اگر آدمی رفتاری دارد که خودش از داشتن آن خجالتی ندارد، به زبان آوردنش غیبت نیست. مثلا آدمی که آشکارا گناهی را انجام می‌دهد و از این‌که دیگران بفهمند نمی‌ترسد و یا برایش حرمتی ندارد...
راه‌حلش چیست؟!
توی جمع هر وقت غیبت از کسی شد، شما پشت کسی باشید که دارد از او غیبت می‌شود و اصطلاحا رد غیبت کنید. اگر می‌گویند لباسش اصلا بهش نمی‌آمد، بگویید اتفاقا لباس خوش رنگی داشت! یعنی به نحوی سعی کنید که با گفتن یک صفت خوب از آن آدم، غیبت از او را ماست مالی کنید یا سعی کنید با حرف‌تان، تصویر بدی که از آن آدم بوجود آمده است را پاک کنید.
اگر حریف جمع نشدید و رد غیبت کردن‌تان هم فایده ای نداشت؛ جمع را خیلی محترمانه ترک کنید اما بگذارید دیگران بفهمند که به خاطر غیبت کردن است که جمع را ترک می‌کنید. مثلا بگویید هر وقت غیبت کردن‌تان تمام شد، بگویید تا برگردم؛ فقط حواس‌تان باشد توی چاه عُجب و غرور نیفتید!
به انگیزه‌‌های غیبت کردن‌‌تان فکر کنید و سعی کنید آن‌ها را از بین ببرید. از سر دشمنی غیبت طرف را می‌کنید یا به او حسادت می‌‌کنید؟، از روی دلسوزی حرف‌تان غیبت می‌‌شود یا از روی سرخوشی و خوش‌گذرانی؟!!
سخن‌چینی خیلی هم شاخ و دم دارد!
تعریف ساده و امروزی‌اش می‌شود: خبرکشی، دورویی، قضاوت وبرداشت شخصی از حرف‌ها و جا به جایی همین برداشت شخصی بین مردم، بردن حرف و خبر از یکی پیش دیگری...
سخن‌چینی دقیقا یعنی همین!
افطار خانه مادربزرگ دعوتید، دایی و خانواده‌اش دیر کرده‌اند، مادربزرگ با حسرت می‌گوید کاش زودتر برسند تا وقت و زمان بیشتری پیش هم باشیم. بعد از افطار، رو به دختر دایی‌ات می‌کنی و می‌گویی که به قول مادر بزرگ، هدف افطاری دادن که فقط شکم و خوردن نیست، باید زودتر می‌آمدید! حسابی دلش از مادربزرگ می‌گیرد...
بین بچه‌های محل به تپلی و چاقی معروف است، خودش خیلی با این ویژگی‌اش حال نمی‌کند، یکی دوتا از بچه‌ها هم اسم رویش گذاشته‌اند! می‌روی کنارش می‌نشینی، می‌گویی که برای اولین بار این اسمی که رویش گذاشته‌اند را از فلانی شنیده‌ای، مقصر را هم همان فلانی معرفی می‌کنی...!
چاره‌اش چیست؟!
از قدیم گفته‌اند آدم هر حرفی را که می‌خواهد بزند، اول باید خوب دور دهان‌اش بچرخاند، منظورشان هم این بوده است که باید پشت هر حرفی فکر باشد. اگر اول کمی به نتیجه حرف‌مان فکر کنیم، باور کنید جای دوری نمی‌رود:
مثلا به این فکر کنید که سخن‌چینی از آن دسته صفاتی است که اگر روی زبان‌مان جا خوش کند، کلی از صفات دیگر را هم به کار می‌گیرد؛ مثلا آدم سخن‌چین ناخواسته و برای فرار از رسوایی، مجبور می‌شود دروغ، حسادت، غیبت و گاهی حتی تهمت را هم چاشنی کارش کند. ببینید ارزش‌اش را دارد؟
یا این‌که آدم دو به هم زن، کم‌کم بین همه به این صفت شناخته می‌شود، خوار و ذلیل می‌شود و همه به چشم دورو و خبرکش به او نگاه می‌کنند. هیچ‌کس حاضر نمی‌شود به او نزدیک شود و یا در کوچک‌ترین مسائل به او اعتماد کند. حس بدی است که به تجربه‌اش نمی‌ارزد!
چند گام ساده و اصولى، براى مقابله با سرکشى‌هاى زبان نیم‌وجبى!
فرض کنیم که بلا به دور و روی‌مان به دیوار، مثلا گرفتار دروغ‌گویی شده‌ایم، اصلا یک‌جورهایی عادت‌مان شده است، حالا به سلامتی تصمیم گرفته‌ایم که با چند گام شرش را کم کنیم:
با خودتان شرط کنید!
شرط می‌گذاریم و قولِ قول که فردا از صبح تا آخر شب، روی هر چی دروغ است را ببوسیم و بگذاریم کنار! نباید در این مرحله جوگیر بشویم، همان یک روز را هم، اگر از پس زبان‌مان بربیاییم، هنر کرده‌ایم...
هواى شرط‌تان را داشته باشید!
باید از شرط‌مان مراقبت کنیم و به آن عمل کنیم، می‌توانیم روی صفحه گوشی‌مان بنویسیم که قول و قرارمان چیست، و یا مثلا یک ضربدر کوچک روی دست‌مان بکشیم تا جلوی چشم‌مان باشد...
به شرط‌تان حساب پس بدهید!
آخر شب و بدون تعارف، بنشینیم ببینیم آن روز چکاره بوده‌ایم؟ کدام موقعیت‌ها بوده که شرط‌مان را زیر پا گذاشته‌ایم؟ آن وقت معلوم می‌شود کجاها بیشتر لنگیدیم، برای روز بعد به کارمان می‌آید. باید سعی کنیم که روز بعد کم‌تر بلنگیم...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ