سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ... می دانم برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استوار و فروتنی یاری خواهانه است و اینک، قلبم با اراده ای استوار و فروتنی متواضعانه با تو رازگویی می کند . [امام صادق علیه السلام ـ در دعایش هنگام رفتن نزد منصور، خلیفه عبّاسی ـ]
 
دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:51 صبح

کلمات قصار.

-از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزاربار.

-نقاش کامل آنست که از هیچ برای خود سوژه بسازد.

-حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است.

-من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم.

-فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلم هایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد.

-انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

-مردمان روی زمین استوار، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند.

-وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان می دهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.

-اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.
“چارلی چاپلین”


دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:50 صبح

نیایش شهید دکتر مصطفی چمران قبل از شهادت .

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .

درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .

انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .

خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .

خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .

خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .

خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .

ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .

خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.


دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:42 صبح

شایعه!

 والپیپر های زیبا و رویایی از طبیعت

زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.

 

حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.

 

فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.

 

امام علی(علیه السّلام) می فرماید: «لاتقل ما لایعلم، بل لاتقل کل ما تعلم، فان الله سبحانه قد فرض علی جوارک کلها فرائض یحتج بها علیک یوم القیامه.»

 چیزی را که نمی دانی نگو، حتی بسیاری از چیزهایی را که می دانی، بر زبان نیاور، زیرا خدا بر اعضای تو احکامی واجب کرده است که در روز رستاخیز بدان اعضا بر تو حجت خواهد آورد.

 


دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:40 صبح

من به اندازه یک مجلس ختم ، دوستانی دارم!

 
والپیپر های زیبا و رویایی از طبیعت

 
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
” مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!

دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:37 صبح
ملک‌الشعرای بهار
 

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد

خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد

اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست

پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد

جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم باخت

سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد

در غم عشق تو با این ناله های دردناک

اخنر بیدادگر را دادگر خواهیم کرد

هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست

ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد

تا جهانی در خور شرح غمت پیدا کنیم

خویش را زین عالم فانی به در خواهیم کرد

تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما

روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد

یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه

هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد

لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری

ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد

چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت

پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد.


دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:34 صبح

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
…به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی

….نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جارمی زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،…….نخند!


دوشنبه 92 شهریور 4 , ساعت 9:16 صبح

دوستی و دوستیابی

 اهمیت دوست و نقش انکار ناپذیر دوستی، در زندگی انسان بر کسی پوشیده نیست. حضرت علی(ع) درباره دوست گزینی و انتخاب همنشین این گونه می فرماید: «از همنشینی آنکه رایش سست و کارش ناپسند بوَد، بپرهیز.»(نهج البلاغه- نامه69-ص353-354).

حضرت مولانا درباره ی رابطه ی دوستی بین دو نفر این چنین می گوید:

آن حکیمی گفت دیدم در تکی / می دویدی زاغ با یک لک لکی

در عجب ماندم بجستم حالشان / تا چه قدر مشترک یابم نشان

چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ / خود بدیدم هر دو آن بودند لنگ(مثنوی معنوی- دفتر دوم- ابیات2107-2105)

بنابراین؛ دوستان انسان، بهترین محک برای شناخت او هستند.

امام صادق(ع) وی‍ژگی های دوست خوب را این چنین معرفی می کند:

1. ظاهر و باطن دوست باید یکسان باشد.

2. زینت دوستش را زینت خود و ننگ دوستش را ننگ خود بداند.

3. ثروت و قدرت رفتار او را تغییر ندهد.

4. چیزی را از دوستش دریغ نورزد.

5. در سختی ها دوست خود را رها نکند.

از خردمندان طلب کن دوستی / زانکه یابی را نشاید بی هنر

صحبت نیکان بوَد مانند مشک / کز نسیمش مغز جان یابد اثر

هرکه از ناکس طمع دارد وفا / از درخت می جوید ثمر

همچنین حکیم عارف سنایی غزنوی درباره همنشینی با دوست را این چنین بیان می دارد:

منشین با بدان که صحبت بد / گر چه پاکی تو را پلید کند

آفتاب ارچه روشن است او را / پاره ای ابر ناپدید کند.(حکیم سنایی غزنوی-دیوان اشعار-ص619)


شنبه 92 شهریور 2 , ساعت 10:56 صبح

  باد می وزد.میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی ،تصمیم با تو است.

زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن.

 دوست داشتن بهترین شکل مالکیت و مالکیت بد ترین شکل دوست داشتن است

 .خوب گوش کردن را یاد بگیریم

گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند.

 اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام.

 .مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره

 فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد ولی راه به جائی نخواهد برد.

  انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده.

 زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز.

  مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند.

 جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.

 همیشه خواستنی ها داشتنی نیست ، همیشه داشتنی ها خواستنی نیست.

 به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، که چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست.

 فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است.

 آدمی ساخته افکار خویش است ، همان خواهد شد که به آن می اندیشد.

 امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار.شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد.

 هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم ،به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم

 اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشدصدای آب هرگز زیبا نخواهد شد

 کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن ، شاید امید تنها دارائی او باشد.

 شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش.

   هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده ، حتی اگه بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت جبران را بده.

 همیشه یادمان باشد که زندگی پیمودن راهی برای رسیدن به خداست و قدم هایمان باید طوری باشد که حتی دانه کشی زیر پایمان له نشود.

 برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی.

 .اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود

 

 

 


پنج شنبه 92 مرداد 31 , ساعت 3:49 عصر

برای ارامش خودتان ببینیداین تصاویرزیبارا.الحمدلله رب العالمین





















































پنج شنبه 92 مرداد 31 , ساعت 3:46 عصر
  

auv

کوه پرسید زرود،

زیر این سقف کبود

راز ماندن در چیست؟

گفت : در رفتنِ من

کوه پرسید : و من ؟

گفت : در ماندنِ تو

بلبلی گفت : و من ؟

خنده ای کرد و گفت :

در غزلخوانی تو

آه از آن آبادی

که در آن کوه رَوَد،

رود مرداب شود،

و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،

و نخواند دیگر....


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ