زیباترین ها :
زیباترین معشوق: الله
زیباترین لباس: احرام
زیباترین کلام: لا اله الا الله
زیباترین سنگ: حجرالاسود
زیباترین خانه: کعبه
زیباترین چشمه: زمزم
زیباترین سلسله: انبیاء
زیباترین ندا: فطرت
زیباترین دین: اسلام
زیباترین شب: شب قدر
زیباترین ستون: نماز
زیباترین روز: جمعه
زیباترین بانگ: تکبیر الله اکبر
زیباترین نیکی: نیکی به پدر و مادر
زیباترین آواز: اذان
زیباترین آغوش: مادر
زیباترین انسان: پیامبر
زیباترین دوست: کتاب
زیباترین پارسا: حضرت علی (ع)
زیباترین رحمت: باران
زیباترین مادر: حضرت فاطمه (س)
زیباترین عهد: وفا
زیباترین تنها: امام حسن (ع)
زیباترین سرمایه: زمان
زیباترین شهید: امام حسین(ع)
زیباترین حرف: حق
زیباترین استاد: امام صادق (ع)
زیباترین زندانی: امام موسی بن جعفر (ع)
زیباترین زینت: ادب
زیباترین کلمه: محبّت
زیباترین کریم: حضرت معصومه (س)
زیباترین نامه: نیایش
زیباترین منتقم: حضرت مهدی (عجّ)
زیباترین زمین: کربلا
زیباترین بنّا: حضرت ابراهیم
زیباترین بیابان: عرفات
زیباترین عمو: حضرت ابوالفضل
زیباترین لحظه: پیروزی
لاجرم پیشه مردان سخندان ادب است
بی ادب را به سماوات بقا منزل نیست
در سماوات بقا منزل مردان ادب است
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین
بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است
آدمی زاده اگر بی ادب است آدم نیست
فرق در جنس بنی آدم و حیوان ادب است
عاقبت هر چه کنی خویش پشیمان گردی
آنکه از وی نشوی هیچ پشیمان ادب است
کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چیست؟
عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است
چشم بگشا و ببین جمله کلام اله را
آیـــه آیـــه همگی معنی قــرآن ادب است.
عشق رسید و محترم شد دلم باز هوا خواه حرم شد دلم
دل که دوباره بسته در دام شد کهنه کبوتر سر بام شد
بازپرازنفخه یاهوشدم معتکف ضامن آهو شدم
شام غم و غصه که پایان گرفت قبله سرش را به خراسان گرفت
ای که حریم توبهشت من است نور تو نور سر نوشت من است
دوش دلم فاطمه آباد بود صحن تو و صحن گوهر شاد بود
در نظرم اشک فشان می شدم در حرمت جامعه خوان می شدم
اشک به پای قدمت کاشتم حج فقیرانه دل داشتم
از لب تو باده چکیدن خوش است سلسلت الذهب شنیدن خوش است
بخت اگر یار دل ما شود ناقه عشق تو به دل پا شود
یا ز سر لطف کنینگاهی به تیغ سلمانی بین راهی
یا که نظر کنی سبوی خالی طلا کنی تو این دل سفالی
حضرت سلمان همه هستم تویی میکده ی دیده ی مستم تویی
نوکری در گه تو خواهشم منت زوار تورا می کشم
بادل پر شور و پر از زمزمه مست تو ام گل پسر فاطمه
باز کبوتر سر گنبدم باز هوایی شده ی مشهدم
ای حرمت قبله ی آیینه پوش ای سحر صحن تو روضه فروش
ماه سنابادی غربت نشین غریبه آبادی غربت نشین
غربت اگر هست فقط کربلاست در حرم حضرت خون خداست
گر چه تو را زهر جفا داده اند به خاک حجره تشنه جا دادهاند
نیست به بالین تو خواهر اگر خواهر تو لاله صحرا نشد
لحظه هاست که آدمی را هیچ و پوچ می کند.
لحظه هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می کند.
لحظه هاست که عمر ما را به پایان می رسانند.
و لحظه هاست که انسان را فریب می دهند.
بیایید از پس لحظه ها بگریزیم.
به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم.
اینگونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی پس راه ما نیست.
و از همین لحظه لذت ببریم نه به امید لحظه بعدی
غروب آهسته می آید
و نم نم نم نمک باران
تمام دشت را آیینه می بندد
نه آهنگی،
نه صدایی
هیچ چیزی دراین دنیا به یادم نیست
به جز شعر بلند عاشقی با تو!
عجله داشتم. نیم ساعت از موعد قراری که با یکی از رفقا وعده کرده بودم گذشته بود و من تازه از خواب بیدار شده بودم. با سرعت حاضر شدم که بزنم بیرون. کنج حیات، صاحب خانه ی قبلی یک جعبه میوه به دیوار میخ کرده بود که تا حالا لانه چند نسل از کبوتر های با صفای مشهدی بوده است؛ همان ها که یکبار در حرم چشم شاعر طرقبه ای را می گیرند و چند روز در نخشان می ماند! چند روز پیش چهار تا تخم گذاشته بودند. حدود یک روز و نیم بود که دو تا جوجه از تخم زده بودند بیرون و حالا چشمم میخ جوجه ای شد که روی زمین افتاده بود. داخل جعبه یک تخم بیش تر نبود پس این قدم نوتر رسیده خانواده و فرزند ماقبل آخر بود. قطعا هنوز یک روزش نشده بود. احتمالا شیطنت کار دستش داده بود و خودش را از جعبه انداخته بود روی زمین. بدجوری ترسیده بود. هنوز پرِ پرواز نداشت و نمی توانست به خانه برگردد. دوست داشتم جوجه را در لانه اش بگذارم ولی فرصت نداشتم. اتاق جوجه هم خیلی بلند تر از قد من بود؛ راحت نمی شد رفت خانه شان! به مادرم گفتم: این جوجه افتاده روی زمین، باید بروم ولی برگشتم می گذارم پیش پدر و مادرش. اما برهان خلف مادرم محکم تر از آن بود که جا برای بحث بگذارد: الآن در لانه نباشد تا شب خوراک گربه شده است. گریزی نبود به خصوص که حالا دو تا مادر منتظر بودند تا من یک کاری برای جوجه زمین خورده بکنم. جوجه را برداشتم. پریدم بالای ماشینی که توی حیاط پارک بود و به زحمت جوجه را گذاشتم پیش مادرش. از فردا هر روز احوالش را می پرسیدم. پدرش جوجه را آخر لانه گذاشته بود. برادر بزرگ تر را هم مانند زندان بان گذاشته بود جلوی لانه تا هوس شیطنت دوباره به کله کچلش نزند! تا دو – سه روزی اوضاع به همین منوال بود تا کم کم برادر به اذن پدر کنار رفت و جوجه رفت کارآموزی پرواز.
غرض از نقل داستان تداعی خاطرات نبود، یعنی بود اما این خاطره نبود. غرض یادآوری خاطرات امام غریبی بود که شده است آشنای همه اهل مشهد؛ خاطرات خودش که نه، امشب نه؛ همه عطر غربت دارند و مظلومیت ولی از آن هنگام که پا بر این سرزمین نهاده، تقدیرِ خاطراتِ اهل آن را شادی و آشنایی خواسته است. من از علم بهره ای ندارم اما لااقل یکی از دلایل لقب رئوف برای این امام را از عمق جان احساس می کنم. عقاب تیز پرواز آسمان معرفت نیستم اما جوجه گنجشک محله امام رضایم. هر وقت شیطنت کردم، زمین خوردم، تنها شدم، مطمئن بودم که یک همسایه رئوفی هست که نمی گذارد روی زمین بمانم. روی بلندی هایی رفتم که هیچ جوجه ی کچل بی مغزی هم جرئت رفتن ندارد چون یقین داشتم که تنها نمی مانم.
الآن حالم دوباره حالِ همان گنجشک زمین خورده است. خورده ام زمین. پر پرواز ندارم. تنها و ترسیده ام اما منتظر. منتظر تا دوباره همان آقای مهربانی که همه مادر ها در برابر محبتش کم می آورند بیاید. بیاید و از زمین بلندم کند. از کوچکی هر وقت دست مادرمان را ول می کردیم و به دو می رفتیم شیطنت، مادر فریاد می کشید: نرو. می خوری زمین. ولی کدام بچه حرف گوش می دهد که من دومش باشم. وقتی می خوردیم زمین نمی گفت چرا رفتی. اخم نمی کرد. دعوا نمی کرد. می آمد نوازشمان می کرد. می گفت: اشکال ندارد، مرد که گریه نمی کند، بگو یا علیعلیه السلام. یا علیعلیه السلام گفتن تمام نشده بود که از زمین بلند شده بودیم.
آقا جان حالا من افتاده ام زمین. ببین. دارم گریه می کنم و یا علیعلیه السلام می گویم. بیا و از زمین بلندم کن. اصلا آقا می دانی چرا شیطنت کردم چون می خواستم بیایی نوازشم کنی. این از آن حرف هایی بود که گفتن اش درست نیست اما مگر هیچ امامی روز ولادتش به جُهّالی چون من خرده می گیرد. این دهه ولادت شماست و بچه محل هایتان اذن دارند همه حرف هایشان را با امامشان بزنند. مگر جز این است!؟ ما ولادت شما را یک روز جشن نمی گیریم، یک دهه می گیریم. یک دهه همه شهر، جشن و سرور می شود. این حرف ها هم باید امشب گفته می شد. امشب ولادت خواهر مهربانتان است. این جوجه ی هم محل شما می ترسید از کثرت گناه، کلاغ سیاه قصه ها شود که پایان هیچ قصه ای به خانه اش نمی رسد. این بود که شبی حرف هایش را گفت که هیچ برادری مهمان خانه اش را مواخذه نمی کند. جوجه کلاغ سیاه شاید زشت باشد ولی یقین دارد امامی هست که حتی جوجه کلاغ های سیاه را هم به خانه شان می رساند.
داشت یادم می رفت بگویم. آقا جان ما یتیمان امت شماییم. اماممان در پس پرده ی غیبت گناهان ماست و تنها خانه ی ما حرم شماست. بی پناهی بس است. دلم برای خانه تنگ شده. یا علیعلیه السلام ...
کاش کمی «صادق» باشیم
خدا کند رویمان بشود که ادعا کنیم امام و الگویمان در زندگی، آن بزرگان هستند. چون دیگر انگار دیگران در حال پیشی گرفتن از ما در پیروی از زندگی و دستورات معصومین(ع) هستند. شهادت آن حضرت به دستور منصور دوانیقی بوده که بر اساس آن، ایشان مسموم شده و در مدینه به شهادت رسیدند، قبر شریف آن حضرت در قبرستان بقیع واقع شده است.
دوران عمر پربرکت آن حضرت را میتوان به دو بخش 1 - قبل از امامت: 31 سال از سال 83 تا 114 قمری و 2 - دوران امامت آن حضرت تا پایان عمر دنیوی ایشان 34 سال دانست که دوران شکوفایی اساس اسلام بوده است.
از ویژگیهای برجستهای که در برخی از منابع دینی در رابطه با خلق و خوی امام صادق(ع) به آنها اشاره شده است میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
توجه ویژه به صلهرحم
اخلاق نیک و متین
دلجویی از مومن و رفع پشیمانی از او
توجه به بینوایان
سجدههای طولانی
خوف از عذاب الهی
توجه ویژه به عبادت و بندگی
گفتاری از امام صادق(ع):
"گناه انسان را از روزی محروم میکند"
"تاثیر کار بد بر صاحبش، از تاثیر کارد در گوشت زودتر است"
"بر تو باد که برای خدا، خیرخواه مخلوقش باشی، که هرگز خدا را به کاری بهتر از آن ملاقات نکنی"
"دوست ندارم شما جوانان را جز در یکی از دو حال بنگرم: 1- عالم و دانشمند. 2 - دانشجو و دانشطلب"
"مثال دانشی که به آن عمل نمیشود، همچون گنجی است که چیزی از آن در مصرفهای لازم، صرف نمیگردد"
"سه چیز موجب جلب محبت و دوستی دیگران است: 1 - دینداری، 2 - تواضع و فروتنی، 3 - بذل و بخشش"
"کسی که پدر و مادرش را اندوهگین کند نسبت به آنها جفا کرده (و عاق والدین شده) است و کسی که هنگام مبتلا شدن به مصیبتها و گرفتاریها دستش را بر رانش بزند، (بی قراری کند) پاداش خود را پوچ و نابود کرده است"
"قرض گرفتن، غصه شب و ذلت روز است"
"حیا و شرم بر دو گونه است، یکی نشانه ضعف و عجز است(مانند کمرویی و بیجهت) و دیگری نشانه قوت اسلام و ایمان است"
"کسی که قبل از سلام کردن، آغاز سخن کند، جوابش نگویید"
در ادامه متن سخنانی از استاد شهید مرتضی مطهری درباره امام صادق(ع) میآید:
امام صادق علیه السلام در ماه ربیع الاول سال 83 هجری در زمان خلافت عبد الملک بن مروان اموی به دنیا آمد و در ماه شوال یا ماه رجب در سال 148 هجری در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی (دوانیقی) از دنیا رحلت کرد. در زمان یک خلیفه باهوش سفاک اموی به دنیا آمد و در زمان یک خلیفه مقتدر باهوش سفاک عباسی از دنیا رحلت کرد و در آن بین شاهد دوره فترت (فراغت) خلافت و انتقال آن از دودمانی به دودمان دیگر بود.
فرصت طلایی
امام صادق علیه السلام "شیخ الائمه" است، از همه ائمه دیگر عمر بیشتری نصیب ایشان شد، 65 ساله بود که از دنیا رحلت فرمود. عمر نسبتا طویل آن حضرت و فتوری (زمان فراغت) که در دستگاه خلافت رخ داد که امویان و عباسیان سرگرم زد و خورد با یکدیگر بودند فرصتی طلایی برای امام به وجود آورد که بساط افاضه و تعلیم را بگستراند و به تعلیم و تربیت و تأسیس حوزه علمی عظیمی بپردازد، جمله «قال الصادق» شعار علم حدیث گردد و به نشر و پخش حقایق اسلام موفق گردد.
از آن زمان تا زمان ما هرکس از علما و دانشمندان اعم از شیعی مذهب و غیره که نام آن حضرت را در کتب و آثار خود ذکر کردهاند با ذکر حوزه و مدرسهای که آن حضرت تأسیس کرد و شاگردان زیادی که تربیت کرد و رونقی که به بازار علم و فرهنگ اسلامی داد توأمان ذکر کردهاند؛ همان طوری که همه به مقام تقوا و معنویت و عبادت آن حضرت نیز اعتراف کردهاند.
شیخ مفید از علمای شیعه میگوید آنقدر آثار علمی از آن حضرت نقل شده که در همه بلاد منتشر شده. از هیچ کدام از علمای اهل بیت آنقدر که از آن حضرت نقل شد، نقل نشده. اصحاب حدیث نام کسانی را که در خدمت آن حضرت شاگردی کردهاند و از خرمن وجودش خوشه گرفتهاند ضبط کردهاند، چهار هزار نفر بودهاند و در میان اینها از همه طبقات و صاحبان عقاید و آراء و افکار گوناگون بودهاند.
محمدبن عبد الکریم شهرستانی، از علمای بزرگ اهل تسنن و صاحب کتاب معروف "الملل والنحل"، درباره آن حضرت میگوید:
"هُوَ ذو عِلْمٍ غَزیرٍ، وَ ادَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکْمَةِ، وَ زُهْدٍ فِی الدُّنْیا، وَ وَرَعٍ عَنِ الشَّهَواتِ."
یعنی او، هم دارای علم و حکمت فراوان و هم دارای زهد و ورع و تقوای کامل بود. بعد میگوید مدتها در مدینه بود، شاگردان و شیعیان خود را تعلیم میکرد و مدتی هم در عراق اقامت کرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و ریاست نشد و سرگرم تعلیم و تربیت بود. در آخر کلامش در بیان علت اینکه امام صادق توجهی به جاه و مقام و ریاست نداشت این طور میگوید:
«مَنْ غَرَقَ فی بَحْرِالْمَعْرِفَةِ لَمْ یقَعْ فی شَطٍّ، وَ مَنْ تَعَلّی الی ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یخَفْ مِنْ حَطٍّ.»
یعنی آن که در دریای معارف غوطهور است به خشکی ساحل تن درنمیدهد و کسی که به قله اعلای حقیقت رسیده نگران پستی و انحطاط نیست.
کلماتی که بزرگان اسلامی از هر فرقه و مذهب در تجلیل مقام امام صادق صلوات اللَّه علیه گفتهاند زیاد است، منظورم نقل آنها نیست، منظورم اشارهای بود به اینکه هرکس امام صادق علیه السلام را میشناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسهای عظیم و پرنفع و ثمر که آثارش هنوز باقی و زنده است میشناسد. حوزههای علمیه امروز شیعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.(1)
پیشنویس:
(1) مجموعه آثار استاد شهیدمطهری، ج18، ص: 36 و 37
منابع:
پایگاه اطلاع رسانی بنیاد علمی فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری www.motahari.ir
کتاب سیره چهارده معصوم(ع)، تالیف: محمد محمدی اشتهاردی، ناشر: نشر مطهر، نوبت چاپ: چهارم بهار 1381
وقتی حال همه را یکی یکی میپرسد، نوبت به گلایه و شکایت بقیه میرسد، همه میگویند که حال و احوالشان به این بستگی دارد که او چهطور رفتار کند، پس باید حواسش باشد و خوب هوایشان را داشته باشد... کار یک روز و دو روز هم نیست، هر روز صبح این داستان بین زبان و اعضای دیگر بدن تکرار میشود... (برداشتی از حدیث امام حسین (ع) )
در این شماره از گزارش خراسان قرار گذاشتیم برویم سراغ چندتا از گناهان زبان که شاید بیشتر از بقیه، داد همه را درآورده است. ببینیم که دقیقا چه چیزهایی هستند و چطور میشود جلودارشان بود...
دروغ که شاخ و دم ندارد!
سخنی است که راست گفته نمیشود. حقیقتش گفته نمیشود. مقصود اصلیاش گفته نمیشود.
دروغ که بزرگ و کوچک برندارد!
شده است مثل آب خوردن! چپ و راست دروغ میگوییم. به قول معروف دیگر یک روده راست هم توی شکممان پیدا نمیشود! دیر از خانه راه میافتیم، دیر سر قرار میرسیم و بعد گردن ترافیک میاندازیم. میخواهیم از تاکسی پیاده شویم، حس و حالش را نداریم که ته جیب و کیفمان را بگردیم، خودمان را راحت میکنیم و میگوییم: نه متاسفانه پول خرد ندارم!
دوستمان پول قرض میخواهد اما چون سابقهاش خراب است دوست نداریم به او پول بدهیم، میگوییم:خیلی دوست داشتم کمکت کنم ولی متاسفانه ندارم. مامان میپرسد کجا بودید، میگوییم خانه دوستم،نمیگوییم که کل شهر را با دوستمان زیر پا گذاشتهایم! شوخ طبع جمع شناخته شدهایم و همیشه توی شوخیهایمان اغراق هست! بدمان نمیآید بولف بزنیم تا بیشتر مورد پسند جمع باشیم. پیامک دوستمان را خواندهایم، بعد که شاکی میشود چرا جوابش را ندادهایم، میگوییم: کدوم پیام؟ به جون تو نرسیده...
چاره کار کجاست؟
وقتی میخواهید دروغ بگویید اول خودتان را آرام کنید و چند لحظه واقعا به عواقبش فکر کنید. با خودتان بگویید اگر دروغ بگویم چه اتفاقی میافتد و چه تاثیری در زندگی من دارد، اگر راست بگویم چطور؟ شاید واقعا ارزشش را نداشته باشد؟!!
انگیزههایتان را مرور کنید؛ برای اینکه از ناراحتی خلاص شوید دروغ میگویید؟! برای اینکه دیگران به شما توجه کنند دروغ میگویید؟ برای اینکه به مقامی برسید حاضرید دروغ بگویید؟ برای اینکه به یک نفع شخصی برسید دروغ میگویید؟ یک رفرش روی انگیزههایتان بزنید، شاید دلیلی برای دروغ نگفتن هم یافت بشود!
خودتان را عادت دهید که حتی به شوخی هم دروغ نگویید. هر وقت به شوخی دروغ گفتید، برای خودتان تنبیهی در نظر بگیرید.همیشه راستی را به دروغ ترجیح دهید؛ حتی اگر به ضررتان باشد. این را برای خودتان ارزش کنید! آن وقت کمکم کاری نمیکنید که مجبور به دروغگویی شوید...
با دروغگو همنشین و دمخور نشوید...
غیبت که شاخ و دم ندارد!
اگر درباره کسی چیزی بگوییم که دوست ندارد دیگران بدانند و اگر در او وجود داشته باشد که میشود غیبت؛ اما اگر وجود نداشته باشد میشود تهمت!
غیبت، همین نزدیکی است!
با رفقایمان دور هم نشستهایم و برای خوش گذرانی، از آدمهای توی جشن عروسی رفیقمان صحبت میکنیم. فلانی را دیدی چه لباسی پوشیده بود؟ اصلا بهش نمیآمد! بهمانی را دیدی چهجوری غذا میخورد؟ وای، آدم چندشش میشد. یا مثلا پشت سر دختر خالهمان میگوییم که چقدر لوس است؛ میگویند غیبت نکن، میگوییم غیبت نیست که؛ صفتش است. همسایهمان را توی اتوبوس میبینیم، بر میگردیم به خواهرمان میگوییم وای! چقدر چاق و بدقیافه شده بود. خواهرمان میگوید غیبت نکن! میگوییم غیبت نیست که جلوی خودش هم میگویم.
این یک مورد غیبت نیست!
اگر آدمی رفتاری دارد که خودش از داشتن آن خجالتی ندارد، به زبان آوردنش غیبت نیست. مثلا آدمی که آشکارا گناهی را انجام میدهد و از اینکه دیگران بفهمند نمیترسد و یا برایش حرمتی ندارد...
راهحلش چیست؟!
توی جمع هر وقت غیبت از کسی شد، شما پشت کسی باشید که دارد از او غیبت میشود و اصطلاحا رد غیبت کنید. اگر میگویند لباسش اصلا بهش نمیآمد، بگویید اتفاقا لباس خوش رنگی داشت! یعنی به نحوی سعی کنید که با گفتن یک صفت خوب از آن آدم، غیبت از او را ماست مالی کنید یا سعی کنید با حرفتان، تصویر بدی که از آن آدم بوجود آمده است را پاک کنید.
اگر حریف جمع نشدید و رد غیبت کردنتان هم فایده ای نداشت؛ جمع را خیلی محترمانه ترک کنید اما بگذارید دیگران بفهمند که به خاطر غیبت کردن است که جمع را ترک میکنید. مثلا بگویید هر وقت غیبت کردنتان تمام شد، بگویید تا برگردم؛ فقط حواستان باشد توی چاه عُجب و غرور نیفتید!
به انگیزههای غیبت کردنتان فکر کنید و سعی کنید آنها را از بین ببرید. از سر دشمنی غیبت طرف را میکنید یا به او حسادت میکنید؟، از روی دلسوزی حرفتان غیبت میشود یا از روی سرخوشی و خوشگذرانی؟!!
سخنچینی خیلی هم شاخ و دم دارد!
تعریف ساده و امروزیاش میشود: خبرکشی، دورویی، قضاوت وبرداشت شخصی از حرفها و جا به جایی همین برداشت شخصی بین مردم، بردن حرف و خبر از یکی پیش دیگری...
سخنچینی دقیقا یعنی همین!
افطار خانه مادربزرگ دعوتید، دایی و خانوادهاش دیر کردهاند، مادربزرگ با حسرت میگوید کاش زودتر برسند تا وقت و زمان بیشتری پیش هم باشیم. بعد از افطار، رو به دختر داییات میکنی و میگویی که به قول مادر بزرگ، هدف افطاری دادن که فقط شکم و خوردن نیست، باید زودتر میآمدید! حسابی دلش از مادربزرگ میگیرد...
بین بچههای محل به تپلی و چاقی معروف است، خودش خیلی با این ویژگیاش حال نمیکند، یکی دوتا از بچهها هم اسم رویش گذاشتهاند! میروی کنارش مینشینی، میگویی که برای اولین بار این اسمی که رویش گذاشتهاند را از فلانی شنیدهای، مقصر را هم همان فلانی معرفی میکنی...!
چارهاش چیست؟!
از قدیم گفتهاند آدم هر حرفی را که میخواهد بزند، اول باید خوب دور دهاناش بچرخاند، منظورشان هم این بوده است که باید پشت هر حرفی فکر باشد. اگر اول کمی به نتیجه حرفمان فکر کنیم، باور کنید جای دوری نمیرود:
مثلا به این فکر کنید که سخنچینی از آن دسته صفاتی است که اگر روی زبانمان جا خوش کند، کلی از صفات دیگر را هم به کار میگیرد؛ مثلا آدم سخنچین ناخواسته و برای فرار از رسوایی، مجبور میشود دروغ، حسادت، غیبت و گاهی حتی تهمت را هم چاشنی کارش کند. ببینید ارزشاش را دارد؟
یا اینکه آدم دو به هم زن، کمکم بین همه به این صفت شناخته میشود، خوار و ذلیل میشود و همه به چشم دورو و خبرکش به او نگاه میکنند. هیچکس حاضر نمیشود به او نزدیک شود و یا در کوچکترین مسائل به او اعتماد کند. حس بدی است که به تجربهاش نمیارزد!
چند گام ساده و اصولى، براى مقابله با سرکشىهاى زبان نیموجبى!
فرض کنیم که بلا به دور و رویمان به دیوار، مثلا گرفتار دروغگویی شدهایم، اصلا یکجورهایی عادتمان شده است، حالا به سلامتی تصمیم گرفتهایم که با چند گام شرش را کم کنیم:
با خودتان شرط کنید!
شرط میگذاریم و قولِ قول که فردا از صبح تا آخر شب، روی هر چی دروغ است را ببوسیم و بگذاریم کنار! نباید در این مرحله جوگیر بشویم، همان یک روز را هم، اگر از پس زبانمان بربیاییم، هنر کردهایم...
هواى شرطتان را داشته باشید!
باید از شرطمان مراقبت کنیم و به آن عمل کنیم، میتوانیم روی صفحه گوشیمان بنویسیم که قول و قرارمان چیست، و یا مثلا یک ضربدر کوچک روی دستمان بکشیم تا جلوی چشممان باشد...
به شرطتان حساب پس بدهید!
آخر شب و بدون تعارف، بنشینیم ببینیم آن روز چکاره بودهایم؟ کدام موقعیتها بوده که شرطمان را زیر پا گذاشتهایم؟ آن وقت معلوم میشود کجاها بیشتر لنگیدیم، برای روز بعد به کارمان میآید. باید سعی کنیم که روز بعد کمتر بلنگیم...
وقتی تان های، داور چینی در نود و چهارمین دقیقه بازی پایانی مقدماتی جامجهانی مقابل کرهجنوبی در اولسان در سوت خود دمید، جشنی خیابانی در ایران به راه افتاد. سه روز پس از جشن ملی به دلیل پیروزی غیرقابل انتظار ریاست جمهوری توسط حسن روحانی اعتدالگرا، ایران کره را برای اولین بار در مرحله مقدماتی جام جهانی شکست داد و سفر خود به جامجهانی برزیل 2014 قطعی کرد.
این پیروزی برای کارلوس کیروش، سرمربی تیم ملی ایران یک پیروزی بسیار راضیکننده شخصی مقابل چوی کانگ هی کرهای بود که بازی روانی پیش از مسابقهاش به جایی رسید که مدعی شد سرمربی پرتغالی بازیهای جامجهانی را در خانه و از طریق تلویزیون تماشا خواهد کرد.
مسیر ایران برای رسیدن به جامجهانی با پیروزی در بازیهای رفت و برگشت مقابل مالدیو و سپس پیروزی 6 بر صفر مقابل بحرین 10 نفره با صدرنشینی در گروه خود آغاز شد. مانع بعدی گروهی بود با حضور لبنان، قطر، کرهجنوبی و ازبکستان. پس از یک پیروزی دیر هنگام مقابل ازبکستان، یک تساوی خانگی مقابل قطر و یک شکست ناامید کننده مقابل لبنان به دست آمد. فشار روی کیروش پیش از دیدار خانگی حساس مقابل کرهجنوبی در حال افزایش بود اما مثل همیشه نیاز به نتیجه گرفتن باعث شد تیم ملی ایران بهترین عملکرد را از خود نشان دهد. گل جواد نکونام با وجود 10 نفره بودن، پیروزی بسیار مهمی را برای ایران مقابل 100 هزار تماشاگر خانگی به ارمغان آورد. به هر حال یک شکست خانگی مقابل ازبکستان شانس این تیم برای صعود به جامجهانی را کاهش داد. همهچیز به سه بازی آخر تیم ملی در ماه ژوئن کشیده شد: یک بازی خانگی مقابل لبنان و دو بازی خارج از خانه مقابل قطر و کره جنوبی. در این زمان انتظارات کاهش یافته بود؛ غیبت اشکان دژاگه، بازیکن فولام که یکی از بازیکنان کلیدی تیم بود به دلیل مصدومیت و کنار گذاشتن پر حاشیه مهدی رحمتی، دروازهبان اول تیم ملی پس از اختلاف با کیروش باعث شد هواداران کمتر از همیشه خوشبین باشند. با تمام این اتفاقات عجیب تیم ملی در تمام 3 بازی باقیمانده خود به پیروزی رسید تا صدرنشین گروه خود شود. قهرمان این ساعت رضا قوچاننژاد بود. این مهاجم 25 ساله در هلند از پدر و مادری ایرانی متولد و بزرگ شد و با نام «گوچی» شهرت یافته است. وی در هر سه بازی گلزنی کرد؛ گلزنی وی در هر دو پیروزی یک بر صفر مقابل قطر و کره جنوبی بسیار مهم بود.
وقتی تیم ملی ایران با پشت سر گذاشتن استرالیا به جامجهانی 98 فرانسه صعود کرد، یکی از گزارشگران اظهار داشت که وزن زمین کمتر شده است زیرا 70 میلیون ایرانی از خوشحالی به هوا پریدهاند. 16 سال بعد در 18 ژوئن 2013 تاریخ بار دیگر خودش را تکرار کرد.
سرمربی:
کارلوس کی روش
وی که جامجهانی 2002 را به دلیل اختلاف نظر با مسئولان فدراسیون فوتبال آفریقای جنوبی از دست داد؛ در جامجهانی 2010 هدایت تیم ناموفق پرتغال را در دست داشت؛ آیا جامجهانی 2014 میتواند نقطه اوج دستیار سابق سر الکس فرگوسن در منچستریونایتد باشد؟
بازیکنان کلیدی:
جواد نکونام
کاپیتانی روحیهبخش با توانایی به ثمر رساندن گلهای حساس. مهارت هافبک سابق اوساسونا برای تیمی که در میدانهای بزرگ تجربه چندانی ندارد، حیاتی است.
اشکان دژاگه
بازیکن سابق تیم زیر 23 سال آلمان 3 بازی حساس و پایانی تیم ملی کشورش را از دست داد تا نبود این بازیکن در ان دیدار کاملا احساس شود. وی پس از شروع یک فصل موفق با فولام، با مهارت و قدرت بدنی خود عاملی حیاتی در راهیابی ایران به جامجهانی بود.
رضا قوچاننژاد
قهرمانی پیشبینی نشده که ضربات پایانی تیزش در هر 3 بازی پایانی پاسخ بسیار خوبی به منتقدان خانگیاش داد.
سوالهای بیپاسخ:
پس از کنارهگیری غیرمنتظره مهدی رحمتی که اولین انتخاب دروازه ایران در سالهای اخیر بود، کیروش مجبور شد از بین رحمان احمدی خیرهکننده اما بدون تجربه ملی و یا دانیل داوری، دروازهبان آلمانی ایرانیالاصل برانشوایگ یکی را انتخاب کند.
آیا ایران میتواند مقابل چند تیم معتبر دیدار تدارکاتی برگزار کند؟
تحریمها علیه این کشور در سالهای اخیر تیمها را از بازی مقابل ایران منع میکند. شاید تغییرات سیاسی اخیر بتواند این شرایط را بهتر کند.
آیا ایران به اندازه کافی استعداد دارد؟
با خداحافظی علی کریمی از بازیهای ملی و عدم ثبات مسعود شجاعی، کمبود خلاقیت در خط میانی نگرانکننده به نظر میرسد.
دلایلی برای خوشحالی
دفاع منسجم
سیدجلال حسینی و پژمان منتظری همکاری سهمگینی در مرکز خط دفاعی به وجود آوردند و ایران در 8 بازی آخر خود تنها 2 گل دریافت کرد.
نظم تاکتیکی
بازیکنان زیر نظر کیروش به خصوص در 3 بازی آخر در ماه ژوئن شکل و هماهنگی خود را به خوبی حفظ کردند.
عدم موفقیت در جامجهانی
هیچ کس از ایران که در 3 حضور پیشینش در رقابتهای جام جهانی هرگز نتوانسته از مرحله گروهی صعود کند، انتظاری نخواهد داشت و این میتواند به سود آنها باشد.
دلایلی برای نگرانی
کمبود تجربه اروپایی
از میان بازیکنان حاضر در زمین در دیدار مقابل کرهجنوبی تنها 3 بازیکن در خارج از این کشور به میدان رفته بودند و قرارداد دو نفر از آنها (آندرانیک تیموریان و مسعود شجاعی) به پایان رسیده و احتمال داشت به ایران بازگردند.
تیم مسن
میانگین سنی این تیم در آخرین بازی مقابل کرهجنوبی 29 سال و 7 ماه بود.
گلهای زده کم
ایران در 8 بازی آخر خود در رقابتهای مقدماتی جامجهانی تنها 8 گل به ثمر رساند که 4 تای آن مقابل لبنان بود.